تو پشیمون شدی و من ، دیگه صندوقچه ی دردم / سخته اما باورش کن ، من دیگه برنمیگردم
***
به لب های تو می سازم کلامی / سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر / ولی افسوس ها از من جدایی
***
مرا اینگونه باور کن ، کمی تنها کمی بی کس / کمی از یادها رفته ، خدا هم ترک ما کرده
***
تویی درد من و درمانم از تو / سرآغازم ز تو ، پایانم از تو
چنین که می دوی در رگ رگ من / جدا کی می کند هجرانم از تو ؟
خدا دیگر کجا رفته ؟ نمیدانم مرا آیا گناهی هست ؟ / که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست
***
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق گفت فراق از همه دشوارتر است
***
ستاره در هوا می بینم امشب / زمین در زیر پا می بینم امشب
خدایا مرگ ده تا جان سپارم / که یار خود جدا می بینم امشب
***
گرچه با درد فراق تو کنار آمد دلم / یک دمی بی یاد عشق و خاطراتت نیستم
***
نمیدونم که چجوری فکر کنم تو رو ندارم / آخه تو سنگ صبوری ، چجوری دووم بیارم ؟
واسه من سخته جداییت ، بی تو دنیایی ندارم / زندگیم تیره و تاره ، بی تو فردایی ندارم
***
من
مثل بادکنکی به دست کودکی
هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم
نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !
***
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست
***
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل که دادم به یارم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود . . .
***
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . . .
***
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . .
***
یارم از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت / قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش / مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من / غنچه ای نشکفته را برچید و رفت . . .
***
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فرداشدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست
***
چشمامو وقف تــو کردم ،
دل به خلوت تــــو بستم ،
هم ترانه پس کجایی ؟!
من که مردم از جدایـی ،
دل شکسته و غــریبم ،
جون میدم اگـــه نیایی
***
بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد ، قــبـول !!!
اما تو که با پاهای خودت آمده بودی ، چرا ؟!
***
رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم.
***
خدا خیــــر بدهد این کفشــــهای بنـــــد دار را!
که رفتنتــــ را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد…