کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد :
خاطره خشکیه . . .
خاطره خشکیه . . .
اونوقت همه ی خاطراتت ،
همونایی که ارزش گرفتن دمپایی پاره هم ندارن رو میریختم تو کیسه
و میدادم بهش و میرفت رد کارش!
***
تقصیر تو نبود !
خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطره ها خاموش شود !
خودم شعرهای شبانه اشک را فراموش نکردم !
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم !
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند ، نه تو چیزی بدهکار دلتنگی این همه ترانه ای...
***
خیالت راحت !
من همان منم ؛
هنوز هم در این شبهای بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستارۀ دیگری سلام نخواهم کرد...
***
متنفرم از خاطره هایی که وقتی بهشون فکر میکنم ، میگم : وای من چقدر احمق بودم . . .
***
کوله بارمو دارم می بندم برم یه جای دور که هیچ خاطره ای نداشته باشم !
***
از بعضی از آدمها تنها خاطره می ماند !
از بعضی های دیگر هم هیچ !
خاطره ساختن لیاقت می خواهد!
***
یه زمانی میرسه که خاطره های خوب هم آدمو دیوونه میکنن . . .
***
کسی دستهایت را نمیگیرد ! در جیبت بگذار !
شاید خاطره ای ته جیب مانده باشد که هنوز گرم است . . .
***
من خاطرت را میخواستم نه خاطره ات را . . .
***
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عادتی که باور شود . . .
باوری که خاطره شود . . .
و خاطره ای که درد شود . . .
***
وقتی تنها هستیم دنبال یک دوست میگردیم ،
پیداش که کردیم دنبال عیبهاش میگردیم ،
وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاشیم و باز تنها هستیم !
***
یک مشت خاطره جوانه میزند هرشب از بالشی که سنگین شده از اشکهایم . . .
***
تو که میخواستی بری ، چرا انقدر واسم خاطره ساختی . . .
***
ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ جایی
به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
ﺑﺮمبگردد !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ !
***
و بعد از رفتنت تنها من ماندم و فانوسی از خاطره ها
کنج طاقچه اتاق دود میکند و میسوزد و می سوزاند !
***
گاهی باید فاتحه خاطره ای رو خوند !
وگر نه همون خاطره فاتحه تو رو می خونه . . .
***
اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن !
آدمایی ان که با خاطره هاشون زنده ان . . .
دیوونه نیستن ، فقط یکم خسته ان !