در هجوم لحظه های پوچ جدایی سکوت تنها یادگار لحظه های با تو بودن است، وقتی ثانیه ها رفتنت را تلنگر میزنند بودنت به کوچه ی فراموشی کوچ میکند
***
آنکه بین من و تو شام جدایی آورد، می کنم نفرینش، یا الهی، بکنش چون من زار، پیش معشوقش خار، هر دو چشمانش تار، تا بداند چه به من میگذرد، ز غم دوری آن چشم عزیز
***
پنهان شدی و در کلماتم رها شدی / با من رفیق بودی و از من جدا شدی / رویای فاتحانه ی یک قلب ناامید / پایان عاشقانه ی یک ماجرا شدی
***
نمیخواهم قلب تو باشم که با هر اتفاق بشکنم میخواهم روح تو باشم که تنها در هنگام مرگ از تو جدا شوم
***
گویند که حافظ گفته است غم جدایی و غم تنهایی دو غم اند، من که دچارم به هر دو غم چه کنم
***
من که نمیشه باورم، تویی که بی وفا شدی، تو هم مثه غریبه ها، رفتی ازم جدا شدی
***
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار، چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
***
ای رفته باز گرد که دلم بی قرار توست، چشم به راه و دلم در انتظار توست، آخر بگو چرا از پیشم رفتی، زردی روی ما ز رخ تو بهار توست
***
هر لحظه جدا از تو برام ماه ی و سالی، با هر نفسم داد میزنم جای تو خالی
***
چرا زمین و آسمان به ضد ماست نازنین / ببین برای ما خدا چگونه خواست نازنین / اگر چه قلبهای ما به عشق هم تپید / ببین چگونه راه ما ز هم جداست نازنین
***
چه کنم چرخ فلک مرا کرده ز تو جدا / به کدام شاخه نشینم که دهد بوی تو را
***
آن شب که در خیابان چشمم به چشمت افتاد / چشمک زدی چه شیرین رفتم به راه فرهاد / من عاشق تو گشتم، تو عاشق جدایی / فریاد از نگاهت، فریاد از جدایی