loading...
پرتال جامع شامل خبر،سرگرمی،روانشناسی،زناشوئی،مد،دکوراسیون،آشپزی،پزشکی
فروش سایت

با سلام خدمت کاربران و بازدیدکنندگان عزیز

به اطلاع میرسانیم این سایت با 1345 مطلب و بازدید میانگین روزانه 120 بازدید به فروش میرسد + یک عدد دامنه با آدرس velveleha.com

قیمت پایه سایت بدون دامنه 45000 تومان می باشد.

قیمت سایت همراه با دامنه 55000ctsms.ir تومان می باشد.

 

قیمت سایت همراه با دامنه 70000velveleha.com تومان می باشد.

دامنه velveleha.com به تنهایی 35000 تومان می باشد.

برای اطلاعات بیشتر و هماهنگی با شماره 09152586821 در تماس باشید(لطفا فقط پیامک بزنید)

با تشکر

سایت با افتخار قدرت گرفته از سیستم قدرتمند و به روز رزبلاگ

negah94 بازدید : 55 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند. این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و....

 

برای  مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 92 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

 

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و....

 

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 102 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

يکي از روزها ناخداي يک کشتي و سرمهندس آن در اين باره بحث مي  کردند که در کار اداره و هدايت کشتي کدام  يک نقش مهم  تري دارند.
بحث به  شدت بالا گرفت و ناخدا پيشنهاد کرد که يک روز جايشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتي را به  دست بگيرد و...

 

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 91 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

در اولين جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشده‌ايم، برای نگاه كردن به اطراف ايستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بی‌ عيب او را نمايش می‌داد، به من نگاه می ‌كرد. او گفت: «سلام عزيزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آيا می‌توانم تو را در آغوش...

 

برایی مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید....

negah94 بازدید : 77 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

در یکی از روستاهای ایتالیا، پسر بچه شروری بود که دیگران را با سخنان زشتش خیلی ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ‏ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرف هایت ناراحت کردی، یکی از این میخ ‏ها را به دیوار طویله بکوب. روز اول، پسرک بیست میخ را به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می ‏آزارد، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد. یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هربار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند،....

برای مطاله متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 115 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

"کما" حالتی است که در آن فرد هوش و حواسی ندارد اما همچنان بدنش کار می کند. به نوعی می توان این حالت را یک بیهوشی بسیار قوی دانست که در اثر ضربه های سخت به سر ایجاد می شود.
باشگاه خبرنگاران: "کما" حالتی است که در آن فرد هوش و حواسی ندارد اما همچنان بدنش کار می کند. به نوعی می توان این حالت را یک بیهوشی بسیار قوی دانست که در اثر ضربه های سخت به سر ایجاد می شود....

 

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 90 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

يك دختر خانم زيبا خطاب به رئيس شركت امريكائي ج پ مورگان نامه‌اي بدين مضمون نوشته است:
 
 مي‌خواهم در آنچه اينجا مي‌گويم صادق باشم. من 24 سال دارم. جوان و بسيار زيبا، خوش‌اندام، خوش هیکل، خوش بیان، دارای تحصیلات آکادمیک و مسلط به چند زبان دنیا هستم....

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید....

negah94 بازدید : 52 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد.

روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند  و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند…

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

negah94 بازدید : 86 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد....

برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

ctsms.ir

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1355
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 134
  • آی پی دیروز : 162
  • بازدید امروز : 167
  • باردید دیروز : 398
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 45
  • بازدید هفته : 565
  • بازدید ماه : 8,158
  • بازدید سال : 46,798
  • بازدید کلی : 444,969