loading...
پرتال جامع شامل خبر،سرگرمی،روانشناسی،زناشوئی،مد،دکوراسیون،آشپزی،پزشکی
فروش سایت

با سلام خدمت کاربران و بازدیدکنندگان عزیز

به اطلاع میرسانیم این سایت با 1345 مطلب و بازدید میانگین روزانه 120 بازدید به فروش میرسد + یک عدد دامنه با آدرس velveleha.com

قیمت پایه سایت بدون دامنه 45000 تومان می باشد.

قیمت سایت همراه با دامنه 55000ctsms.ir تومان می باشد.

 

قیمت سایت همراه با دامنه 70000velveleha.com تومان می باشد.

دامنه velveleha.com به تنهایی 35000 تومان می باشد.

برای اطلاعات بیشتر و هماهنگی با شماره 09152586821 در تماس باشید(لطفا فقط پیامک بزنید)

با تشکر

سایت با افتخار قدرت گرفته از سیستم قدرتمند و به روز رزبلاگ

ctsms بازدید : 71 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

ضرورت دانستن رسوم و نوع نگاه طرف مقابل در جریان ازدواج امری حیاتی و تاثیر گذار است موضوعی که به همراه سادگی در ازدواج فراموش می شود.
ازدواج پیچیدگی های زیادی دارد که باید به آن توجه کرد !

 

کاریکاتور

 

 

برای مطالعه متن اصلی به ادامه مطلب مراجعه کنید...

 

ctsms بازدید : 60 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند.

 

چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ايشان چيزی نخوردم که بکار آيد . گفت : نماز را هم قضا کن که چيزی نکردی که بکار آيد.

 

 

منبع:golestane-saadi.blogfa

ctsms بازدید : 97 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدي مي ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاري ها را انجام مي دادند...

 

 

برای مطالعه متن اصلی به ادامه مطلب مراجعه کنید...

ctsms بازدید : 60 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

حکایت مال باخته و كريم خان زند

مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند. خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مرد را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند.

 

مرد به حضور خان زند مي رسد و كريمخان از او مي پرسد: «چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟»

 مرد با درشتي مي گويد: «دزد همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم!»

 

خان مي پرسد: «وقتي اموالت به سرقت مي رفت تو كجا بودي؟»

 مرد مي گويد: «من خوابيده بودم!»

 

خان مي گويد: «خوب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟»

 مرد مي گويد: «من خوابيده بودم، چون فكر مي كردم تو بيداري!»

 

خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند و در آخر مي گويد: «اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم.»

 

 

منبع:mgtsolution.com

ctsms بازدید : 134 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

حکایت شیرین سقراط
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.

علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟

بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.

 

منبع:asriran.com

ctsms بازدید : 86 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

متن حكايت
در نزديكي ده ملا مكان مرتفعي بود كه شبها باد مي آمد و فوق العاده سرد مي شد. دوستان ملا گفتند: «ملا اگر بتواني يك شب تا صبح بدون آنكه از آتشي استفاده كني در آن تپه بماني، ما يك سور به تو مي دهيم و گرنه تو بايد يك مهماني مفصل به همه ما بدهي...

 

 

برای مطالعه متن اصلی به ادامه مطلب مراجعه کنید...

ctsms بازدید : 61 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

  نقل است شاه عباس صفوي، رجال كشور را به ضيافت شاهانه ميهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليان ها بجاي تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند. ميهمان ها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتي‌ شاه پشت سر هم بر ني قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا مي دادند! گويي در عمرشان، تنباكويي به آن خوبي‌ نكشيده اند!...

 

 

برای مطالعه متن اصلی به ادامه مطلب مراجعه کنید...

ctsms بازدید : 68 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

 

 متن حكايت
يك شركت بزرگ قصد استخدام يك نفر را داشت. بدين منظور آزموني برگزار كرد كه يك پرسش داشت. پرسش اين بود:
شما در يك شب طوفاني در حال رانندگي هستيد. از جلوي يك ايستگاه اتوبوس مي‌گذريد. سه نفر داخل ايستگاه منتظر اتوبوس هستند. يك پيرزن كه در حال مرگ است. يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است. يك خانم/آقا كه در روياهايتان خيال ازدواج با او را داريد. شما مي‌توانيد تنها يكي از اين سه نفر را سوار كنيد. كدام را انتخاب خواهيد كرد؟ دليل خود را شرح دهيد.



پيش از اينكه ادامه حكايت را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد...

ctsms.ir

تعداد صفحات : 30

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1355
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 305
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 473
  • باردید دیروز : 286
  • گوگل امروز : 17
  • گوگل دیروز : 36
  • بازدید هفته : 1,787
  • بازدید ماه : 6,386
  • بازدید سال : 45,026
  • بازدید کلی : 443,197